سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ستمکار را چنین سوگند دهید ، اگر بایدش سوگند دادن : که او از حول و قوت خدا بیزار است ، چه او اگر به دروغ چنین سوگندى خورد در کیفرش شتاب شود ، و اگر سوگند خورد به خدایى که جز او خدایى نیست در کیفرش تعجیل نبایست چه او خدا را یگانه دانست . [نهج البلاغه]
پلاک
درباره



پلاک


مرتضی بهرامی
*همه زندگی ام رو مدیون حضرت رقیه(س) هستم و ممنون پدر و مادرم هستم که دعای خیرشان همیشه همراه و پشتوانه من بوده است. *
پیوندها

 

 

          شلمچه کجاست؟

*** سرزمینی است که ملائک در آن
 
سجده می کنند و برای بوسه
 
زدن بر خاکش از هم سبقت میگیرند.

شلمچه خلاصه عشق است و قطعه ای از بهشت

، شلمچه ، آینه ایست که تمام جبهه با خاکهای

 سرخش در آن می درخشد. و دریچه آسمانی

است که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت میوزد.

شلمچه تندیس زیبای عشق است که در میدان

 ایثار قد کشیده است . شلمچه شهر شهود و

شهادت است . شلمچه مثنوی بلندایثار است و

فرودگاه عشق و عروجگاه دل . صحرای خشکی

 که دریای مواج خون و اشکهای عاشقانه در تربت

پاکش دارد با قلب خونینی که هنوز زیبا و دلنواز می تپد و خون غیرت و مردانگی را در

 رگهای این دیار می دواند و حدیث بلند حیات با عزت را زمزمه می کند. زمین خاکی

شلمچه ، زیباتر از آبی آسمان است چرا که شلمچه قتلگاه مرغان عاشقی است که

برای وصال بی قرار بودند و از کوچه پس کوچه های منیت و مادیت رهیده و به شهر

 دلگشای معنویت و شهادت دل بستند.

آری ! شلمچه شاهنامه بلند شهادت است ، دیوان عاشقی است ، شعرهای سرخ ،

 با واژه های خون ، به وزن عشق و قافیه هایی از جنس قلب پاره پاره عاشقی و در

قالب غزل عشق و مثنوی بلند شهادت » ، دیوانی که شکسته دلان عارف با قلم

 استخوان و مرکب خون و با خط شکسته عروج نوشتند و این صفحه طلایی تاریخ

 ایران اسلامی را با خون دل تهذیب شده شان تذهیب کردند. آری ! شلمچه کتاب

 است ، خواندنی ترین کتاب حماسه . شلمچه آسمان است سرشار از ستاره های

سرخ .شلمچه بهار است لبریز از گلهای محمدی ،شلمچه دریاست ، مواج از موجهای عاشقی .

شلمچه بازار است ، بازار عشقبازی و جانبازی ، شلمچه تابلو است تابلوی حماسه و

 عرفان که بر تارک تاریخ ایران اسلامی می درخشد. جایگاه اهل زیارت است نه اهل

زر ، زیارتگاه دلدادگانی که خود زائرانی بودند که در نیمه راه سفر عاشقی پرپر شدند

و به مولای عشق پیوستند و زیباترین حدیث بندگی را با بندبند وجودشان و با قطره

قطره خونشان نوشتند. یعقوبهای بی قراری که برای رسیدن به یوسف زیبای

شهادت بی قراری می کردند و زلیخای دنیای نتوانست آنها را مفتون خویش کند. آنان

 که هنوز از دشمن نفس خویش رها نشده اند و دلشان در تصرف شیطان است

چگونه می توانند قدر مجاهدانی را بدانند که در کوله پشتی دلشان جز عشق و ایثار

نبود. آنان باید بدانند که شلمچه و شهیدانش و شاهدان و شائقان و مشتاقانش

خورشید بی غروبند ، چرا که عاشورا و عاشورائیان آفتاب آسمان عشقند که هیچ ابر

 آلوده و تاریک یزیدی نمی تواند جلوی تابش آنها را بگیرد.

سلام ای سرزمین شلمچه


سلام بر تو ای قرار بی قراران ، ای جائیکه نه چندان دور نردبان معراج و ترقی بودی .

سلام بر تو ای نقطه تلاقی عرش با فرش .

سلام بر آن نیمه شب هایت ،

سلام بر آن فضای عارفانه و عاشقانه ای که شب زنده دارانت با ترنم زیبا و ملکوتی

الهی العفو ، می آفریدند.

سلام بر نماز شب هایی که در سنگرهای آسمانی تو آغاز میشد و در بهشت خاتمه

می یافت.

و باز سلام بر تو ای شلمچه ، ای جبهه عاشقان ، ای تمامیت عرشیان ،

شلمچه تو مانند موج خاموش و درهم شکسته می مانی .

به ساغری که که خالی از شهد لقاء و بند نام شهادت شده است .

به دریایی که در بستر خویش آرام خفته است .

شلمچه جزر و مَدّت کجا رفت ؟

هر گاه بسیجیها در تو نیستند موج شرارهایت در درون تو فرو رفته است

شلمچه جا دارد امروز چفیه ام را بر سر بکشم و اشک حسرت از چشمان ملتهبم

جاری کنم و فریاد بکشم...

من جا مانده ام...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مرتضی بهرامی 89/12/27:: 12:4 عصر     |     () نظر