بغض سردی در گلو جوشید و چون آواز شد
در میانِ هق هقِ دیوانه واره گریه ها
نامِ زیبای پدر با غصه ام دمساز شد
با نگاهم بسترش را بوسه باران میکنم
اشک های چشم را تقدیمِ گلدان میکنم
گرچه گلدان میشود سیراب از بارانِ اشک
من عطش از چشمه ی نامِ تو درمان میکنم
نامِ زیبا و قشنگ و سایه ی مهرت پدر
کاش باشد در سلامت سالها بالای سر
گرچه بیماری ولی جز تو ندارم تکیه گاه
عشق در گرمای آغوشِ تو میگیرد ثمر
رنگ از رخسارِ تو گرچه پرید، ای مهربان
باز هم تمثیلِ مهتابِ شبی در آسمان
قلبِ تارم آسمان و روی تو چون ماهتاب
تا ابد ماهِ دلم در آسمانِ من بمان
خاطراتِ کودکی بر صفحه ی ذهنم نشست
نقش بر آئینه بست آن یادها، دل را شکست
چشمهایم در نگاهت غرقِ باران شد ولی
پلک را از شرمِ بارش در نگاهِ تو نبست
ای پدر روحم به گل خندت گلستان میشود
گر نخندی بر رخم دنیا زمستان می شود
پس بخند ای گل که دشتِ گونه های خیسِ من
در میانِ خنده ات همرنگِ بستان میشود
کلمات کلیدی: شهید - جنگ - جبهه